اولین بارون پاییزی هم بارید. ۱۲ مهر ۹۶ بود انگار... نمی دونم من سرم گیج میرفت یا قطره های بارون چرخونکی میومدن از آسمون، ولی هر چی بود می چرخید! درست متوجه نشدم من به زمین نزدیک میشدم یا زمین به من... این یه ماه...
درست تو اون لحظه ی شاد، تو همون ثانیه ای که فکر میکنی همه چیز سر جاشه، اون لحظه ای که لبخند رضایت رو گوشه لبت نشسته، یهو یاد خاطره ای میفتی که گمش کردی؛ احساس میکنی یه چیز با ارزش یادت نمیاد، می گردی این یه ماه...